دیشب بدر بزرگم
يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۹ ب.ظ
دیشب پدر بزرگم امد به خانه ی ما باز او مرا بغل کر بوسید صورتم را مادر برای او یک چای تازه اورد او پایش انگار درد می کرد با خنده باز از من پرسید در چه حالی کردم تشکر از او گفتم خوب عالی در دست پیر او باز ان عضای زیبا خندید قلقلک داد با ان عصا دلم را مانی هرندی پور
۹۳/۰۹/۱۶