خاطرات مانی از مدرسه

اتفاقاتی که در مدرسه رخ می دهد را اینجا یادداشت می کنم و البته اتفاقاتی که در روز برام می افته
منوی بلاگ

خاطرات مانی از مدرسه

اتفاقاتی که در مدرسه رخ می دهد را اینجا یادداشت می کنم و البته اتفاقاتی که در روز برام می افته




سرکار

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

من بابام امروز رفتیم. ساعت8:00 رسیدیم... بابا به من دو هزار تومان داد من فتم نان سنگک بگیرم نان سنگک نمی داد من   امدم توی               ماشین ...             بعد بابام رفت خوراکی بخرد...بعد چند ساعت بابام خوراکی را اورد بعد رسیدیم سرکار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۰
مانی هرندی پور

نظرات  (۲)

۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۹ زینب
چرا نان سنگک نمی داد؟؟
پاسخ:
زینب پینت بال حله نمی دانم که چرا نمی داد

۲۰ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۹ من
سلام
پس امروز باید حسابی به تو خوش گذشته باشد. من هیچ وقت به سر کار پدرم نرفتم من را راه نمی دادند.
خوش به حالت که می توانی با پدرت به سر کارش بروی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

دانلود آهنگ