خاطرات مانی از مدرسه

اتفاقاتی که در مدرسه رخ می دهد را اینجا یادداشت می کنم و البته اتفاقاتی که در روز برام می افته

خاطرات مانی از مدرسه

اتفاقاتی که در مدرسه رخ می دهد را اینجا یادداشت می کنم و البته اتفاقاتی که در روز برام می افته





                                                            هر کس کتاب ضرب  المثل می خواهد از هایپرستار بخرد. اسم کتاب حسنی است توی کتاب خیلی ضرب المثل دارد باور نداری برو بخر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۱۱:۵۱
مانی هرندی پور

دوستم فارسی اسمش امیر عباس بود. امیر عباس درسش خوب نبود تا خانم گفت مامانت فردا بیاید.مامانش امد...چند سال گذشت تا درسش خوب شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۰۸:۳۵
مانی هرندی پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۵۴
مانی هرندی پور


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۵۲
مانی هرندی پور

گلزن اول لیگ اسپانیا
ball 25 گل
رونالدو
(رئال مادرید)
گلزن دوم لیگ اسپانیا
ball 15 گل
مسی
(بارسلونا)
گلزن سوم لیگ اسپانیا
ball 11 گل
نیمار
(بارسلونا)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۳۶
مانی هرندی پور

سام موشی است که ‌درسوراخ کوچکی توی دیوار پشت قفسه کتاب های مرجع کتابخانه ای زندگی می کند و شب ها کتاب ها را می خواند. روزی تصمیم می گیرد خودش کتاب بنویسد. او کتاب های خود را لا به لای کتاب های کتابخانه می گذارد و وقتی علاقه خانم کتابدار و بچه ها را برای آشنایی با نویسنده این آثار می بیند ترتیبی می دهد تا هر کسی خود را نویسنده بداند.

موش کتابخانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۷
مانی هرندی پور

ما امروز هئت داشتیم داداشم هم امد نه سینه می زد نه کاری حا لا  مامانم به من داشت می گفت به هانی بگو سینه بزند............  بعد که هئت تمام شد ما امدیم خانه بابام گفت برو مسجد من رفتم وقتی غذا دادند غذا چرب بود و از دستم افتاد گفتم چه کار کنم دیگر امدم خانه ان غذا را نخوردیم حیف غذا بود مگه نه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۵
مانی هرندی پور

ما امروز با مامانم رفتیم کجا؟ رودکی کاپشن بخریم رفتیم ...                                                                                                                                        من کاپشن را پوشیدن پف کرده بود من گفتم این چی؟ می داتید پولش چند تومان بود نمی دانید . خلاصه کاپشن را گرفتیم پیاده امدیم هانی گفت گشنه هستم مامانم  هزار تومان پول داد که بستنی بخرم بعد رسیدیم خانه...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۱
مانی هرندی پور

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۵۸
مانی هرندی پور

توی ده شلمرود،
حسنی تک و تنها بود.
حسنی نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موی بلند، روی سیاه،
ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی،
هیچکس باهاش رفیق نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.

باباش میگفت:
– حسنی میای بریم حموم؟
– نه نمیام، نه نمیام
– سرتو میخوای اصلاح کنی؟
– نه نمیخوام، نه نمیخوام

کره الاغ کدخدا،
یورتمه میرفت تو کوچه ها:
– الاغه چرا یورتمه میری؟
– دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم.
– الاغ خوب نازنین،
سر در هوا، سم بر زمین،
یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
یک کمی بمن سواری میدی؟
– نه که نمیدم
– چرا نمیدی؟ (!)
– واسه اینکه من تمیزم.
پیش همه عزیزم.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

غازه پرید تو استخر.
– تو اردکی یا غازی؟
– من غاز خوش زبانم.
– میای بریم به بازی؟
– نه جانم.
– چرا نمیای؟
– واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،
کنار جو، مشغول کار و شستشو.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

در واشد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه.
جیک جیک زنان، گردش کنان
اومد و اومد، پیش حسنی:
-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد،
– قدقدقدا
برو خونه تون، تورو بخدا
جوجه ی ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه؟
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

حسنی با چشم گریون،
پاشد و اومد تو میدون:
– آی فلفلی، آی قلقلی،
میاین با من بازی کنین؟
– نه که نمیایم نه که نمیایم
– چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
– من و داداشم و بابام و عموم،
هفته ای دوبار میریم حموم.
اما تو چی؟
قلقلی گفت:
– نگاش کنین.
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

حسنی دوید پیش باباش:
-حسنی میای بریم حموم؟
– میام، میام
– سرتو میخوای اصلاح کنی؟
– میخوام، میخوام
– حسنی نگو، یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن، دور حسنی.
الاغه میگفت:
– کاری اگر نداری، بریم الاغ سواری.

خروسه میگفت:
– قوقولی قوقو. قوقولی قوقو؟
هرچی میخوای فوری بگو.
مرغه میگفت:
– حسنی برو تو کوچه.
بازی بکن با جوجه.
غازه میگفت:
– حسنی بیا،
با هم دیگه بریم شنا.

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۴
مانی هرندی پور


دانلود آهنگ